خشکسالی
زمستون سر شد و بارون نیومد
پیامی جانب یارون نیومد
نژادی یاد داری این چنین سال
که آب از دجله وکارون نیومد
شعر در وصف سال پر باران :
زده بارون که دنیا گشت آباد
که ما از آنهمه گشتیم دلشاد
نژادی کوه و دشت سبز است و خرم
تمام عالمی از قحطی آزاد
دلتگی شاعر میاندشت در قالب دو بیتی :
دلم تشویش روی تو باشد
هوایم از سر کوی تو باشد
نژادی می کشید نفس آخر
هنوزم چشم من سوی توباشد
دو بیتی عاشقانه شاعر میاندشت :
زه دل بردی قرارو صبرو طاقت
نکردی رحم بر من بی مروت
بود خون نژادی کردن تو
جوابم را چه گویی در قیامت
درانتظار امام زمان عج
به مژگون خار چیدم پیش پایت
به آب چشم پاشیدم به راهت
به امیدی قدم رنجه نمایی
نژدای می کند جانش فدایت
دوبتی های شاعر محلی سرای روستای میاندشت حاج محمود علی نژاد
بتان خوب رویان اندرین راه
یکی چون آفتاب و دیگری ماه
گذر کردم زه پیش تو نژادی
همه بالا مقام و صاحب جا
***
قسم بر سوره و تور سینین
بیا یکدم به بالیم تو بنشین
نژادی گشته از هجر تو بیمار
طبیب دردمی حال مـــرا بیــن
***
دم نزعـــم زه بالینــم بیــا زود
زه دیدارت شود حالم که بهبود
به دل داشتم نشینی بر سر من
نـژادی آروزیش جز همــین بود
***
چه زودی پیری هم از من اثر کرد
جوانی را به دست من بدر کرد
نژادی را نــمی بردی گمانــی
که روز روشنم قبل از سحر کرد
***
جوانی چه ایامی بود خوبان
خزان پیری زد بر او شتابان
مشو غافل تو از پیر نژادی
رساند عمر تو زودم به پایان
***
زه هجرت گشتم رنجور و مهجور
از آن روزی که تو از ما شدی دور
تـــو پنـــهونی برچشم نـــژادی
که مهرت می دهد بر قلب من نور
***
چـــرا روز اول تو عهد بــستـــی
که بیهوده تو عهدت را شکستی
چــه بــــد دیدی مگر تو از نژادی
زه پیشم رفتی و دورم نشستی
***
نوشــتم نامــه ای با حــال عــادی
کــه بعد ازمن بخوان و کن تویادی
رفـــیقان دور هـــم جــــمع گــردین
بگـــو از بیـــن مـــا رفـــته نــــژادی